شهید سلیمانی؛ حرکت در مرز سرداری و دیپلماسی، به گزارش وقایع نیوز به نقل از خبرگزاری ایسنا، متن این یادداشت به شرح زیر است: پیشرفت جوامع مدرن امروز به مدد تقسیم کار ممکن شده است. در سطح بنگاه تقسیم کار وجود دارد و افراد بر حسب توانمندی، علاقه و نیاز به وظایف مختلفی چون بازاریابی، […]

شهید سلیمانی؛ حرکت در مرز سرداری و دیپلماسی، به گزارش وقایع نیوز به نقل از خبرگزاری ایسنا، متن این یادداشت به شرح زیر است:

پیشرفت جوامع مدرن امروز به مدد تقسیم کار ممکن شده است. در سطح بنگاه تقسیم کار وجود دارد و افراد بر حسب توانمندی، علاقه و نیاز به وظایف مختلفی چون بازاریابی، حسابداری، طراحی، تولید و فروش … مشغول می‌شوند اما آنچه که میان آن نظم و نسق برقرار می‌سازد، مقوله مدیریت است. مدیر یک بنگاه است که تحولات فروش را به دستور کاری برای تغییر شیوه طراحی و تولید تبدیل می‌کند. همچنین این مدیر است که میان امکانات و شرایط موجود مالی و استراتژی های فروش رابطه‌ای برقرار می‌کند؛ لذا وظیفه هماهنگ کردن بخش های مختلف از یک سو و تنظیم شرایط درون بنگاه با وضعیت بیرون بنگاه از سوی دیگر بر عهده مدیر است و این چیزی است که در تعریف مدیریت هم آمده است: انجام کار توسط دیگران!

به همین قیاس در یک مقیاس کلان و در سطح جامعه نیز تقسیم کار وجود دارد. بر اساس تقسیم کار اجتماعی، هر سازمان و نهادی متولی انجام وظیفه و کارکردی است و ترکیب آنها با هم نیازهای جامعه را برآورده می‌سازد. آنچه وظیفه هماهنگی آنها را در سطح عالی بر عهده دارد نظام سیاسی و حکمرانی است. تنوع نیازهای جامعه، تنوع سازمانها و نهادها را طلب می‌کند ولی خطری که برای جامعه مدرن وجود دارد ناسازگاری و عدم هماهنگی تعدد نهادهای موجود در جامعه مدرن امروز است. آنچه که امروزه حکمرانی خوانده می‌شود ابزاری است جهت هدفمند کردن این سازمانها و نهادها و هماهنگ کردن آنها و رفع تعارضات احتمالی میان آنها.

اگر اختیار بودجه کشور در دست پزشکان باشد، تمایل دارند که بیشتر منابع کشور را صرف سلامت جامعه کنند؛ زیرا از دید آنها سلامت اولویت دارد. اگر اختیار بودجه کشور در دست معلمان و دانشگاهیان باشد، آنها تمایل دارند که هزینه بسیار زیادی روی آموزش کنند و استدلال خواهند کرد که آینده کشور منوط به سرمایه‌گذاری امروز در آموزش است. اگر صنعت‌گران بر مسند حکمرانی بنشینند تمایل دارند که بیشتر بودجه صرف ایجاد بنگاه‌های اقتصادی و کارخانجات شود و احتمالا استدلال خواهند کرد که توسعه و اشتغال و رفاه از این مسیر حاصل می‌شود. به همین قیاس اگر نظامیان بر مسند حکمرانی قرار گیرند تمایل دارند بودجه دفاعی را تا جای ممکن افزایش دهند و به دلیل اهمیت امنیت، بازدارندگی را تا جای ممکن بالا ببرند یا غلبه در جنگ را تا جای ممکن بیشتر کنند. این سیاستمداران هستند که در ورای این ملاحظات بخشی قرار می‌گیرند و تلاش می‌کنند توازنی میان نیازهای مختلف جامعه که به شکل بودجه نهادهای مختلف ظاهر می‌شود برقرار سازند.

اینک با این عینک نظری می‌توان عملکرد شهید سلیمانی را مورد ارزیابی قرار داد. در یک تعبیر شهید سلیمانی تنها یک نظامی بوده است و وظیفه نظامی پیروزی در جنگ است. نظامیان تربیت می‌شوند که در یک جنگ نظامی حداقل خسارت را دریافت کرده و حداکثر خسارت را به دشمن وارد کنند و تا جای ممکن فتوحات و پیروزی فراهم کنند. آنچه که موجب می‌شود نظامیان ذیل سیاستمداران قرار داده شوند این واقعیت است که در جنگ و تعارض با یک همسایه نه فقط مسائل کوتاه‌مدت که همان مقاومت یا غلبه در جنگ نظامی است بلکه مسائل بلندمدت مثل همزیستی مسالمت‌آمیز و ابزارهای غیرنظامی برای کاهش تنش و سوق دادن طرفها به مذاکره وجود دارد که سیاستمداران به این امور واردتر هستند. سیاستمداران به دلیل هیمنه اطلاعاتی بهتر می‌توانند میان بخشهای مختلف توازن را برقرار سازند.  لذا به صورت طبیعی یک تعامل و کنش و واکنش میان نظامیان و سیاستمداران وجود دارد. پیشرفت های نظامی دست سیاستمداران را برای مانورهای دیپلماتیک و سیاسی باز می‌کند و در عین حال مواضع سیاسی می‌تواند مجال عمل نظامیان را باز یا بسته کند و کار آنها را سخت یا آسان سازد.

شهید سلیمانی در وهله اول یک نظامی بود. برای ایشان یک دستور کار فوری تعیین شد و آن تهدیدی بود که به واسطه تحولات سوریه و عراق متوجه ایران، هم‌پیمانها و کشورهای منطقه شده بود. در عین اینکه این تهدید ماهیت نظامی و سیاسی داشت ماهیت ایدئولوژیک هم داشت یعنی با انگیزه از بین بردن شیعه و نمادهای آن فعالیت می‌کرد. شهید سلیمانی به عنوان یک نظامی دریافت کرد باید به فوریت اقداماتی در جهت مقابله انجام دهد. ایجاد بسیج‌های مردمی در عراق و سوریه و ساماندهی نیروهای داوطلب برای مهار حرکت سریع مخالفان و تبدیل دفاع به حمله از جمله اقدامات تاریخ‌سازی بود که توسط ایشان صورت گرفت. ایشان به خوبی دریافت که معرکه سوریه تنها یک معرکه نظامی نیست بلکه سوریه به معرکه‌ای برای قدرت‌نمایی کشورهای خارجی تبدیل شده است و سازماندهی و تنظیم مالی و تجهیز نیروهای مخالف، توسط کشورهای مختلفی صورت می‌گیرد. به همین دلیل به سرعت دریافت که رمز موفقیت در این امر تنها با فعالیت نظامی ممکن نیست. از اینجا بود که سردار سلیمانی از عرصه نظامی‌گری وارد عرصه دیپلماسی شد. سفر ایشان به روسیه و جلب موافقت مسئولان روسیه برای حضور موثر در سوریه اقدامی دیپلماتیک بود که توازن قوا در سوریه را بر هم زد.

وی همزمان دریافت که با ضعف دولت مرکزی در عراق است که تروریسم مجال مانور زیادی در عراق می‌یابد و از آنجا در عرصه سوریه پشتیبانی می‌شود. به همین دلیل تلاش زیادی برای ایجاد رابطه با گروه‌های مختلف عراق و رایزنی با آنها صورت داد. اهتمام اصلی وی تقویت دولت مرکزی مورد توافق به رغم کارشکنی‌ها و اختلافات داخلی عراق بود. وی به خوبی متوجه بود که اقداماتی چون جدایی‌طلبی در کردستان عراق چه تبعاتی برای امنیت منطقه خواهد داشت و تبعات آن برای فعالیت نظامی که وی با زحمت و مرارت زیاد سامان خوبی در آن داده بود تا چه حد وخیم خواهد بود. به همین دلیل رایزنی گسترده‌ای صورت داد تا مسئولان امر را از این کار بازدارد و وقتی نتوانست آنها را از این کار بازدارد تلاشهای خود را به این سمت سوق داد که با حداقل هزینه این اقدام در نطفه نابود شود که شد.

شهید سلیمانی می‌دانست که در مسئله سوریه و عراق نه تنها این کشورها و کشورهای همسایه بلکه کشورهای منطقه و حتی کشورهای فرامنطقه‌ای مثل آمریکا مداخله دارند. به همین دلیل با اتکا به سازمان تحت امر خود تلاش می‌کرد از ابزارها و امکانات خود در برابر این کشورها استفاده کند و با خلق سناریوها و بهره‌برداری از فرصتها (مثل حصر قطر توسط عربستان) زمینه بازاندیشی در مورد عراق و سوریه را در این کشورها فراهم سازد. در واقع به نظر می‌رسد که نقش شهید سلیمانی بعد از مهار جریانهای تروریستی در عراق و سوریه و قراردادن آنها در موضع دفاعی از یک فرد نظامی به یک فرد دیپلمات تغییر کرد. حسب گفته‌های مسئولان آخرین سفر ایشان که به شهادتش هم منجر شد نه برای یک تمهید نظامی و امنیتی که برای یک فعالیت دیپلماتیک بود یعنی مبادله پیام بین ایران و عربستان از کانال عراق.

سوالی که ممکن است مطرح شود این است که آیا این فراتررفتن از نقش سرداری و ورود به عرصه دیپلماتیک، اقدامی درست بود؟ احتمالا برخی معتقدند که وی نبایست به این قلمرو وارد می‌شد و بهتر بود عرصه دیپلماسی را به دیپلماتهای وزارت خارجه واگذار کند. در مقابل عده‌ای نیز معتقدند که ظرفیت ایشان فراتر از یک سردار نظامی بود و سطح روابط ایشان در حدی بود که بهتر از دیپلماتهای وزارت خارجه می‌توانست چنین فعالیت‌هایی را صورت دهد. اینکه کدام یک از این دو درست می‌گویند و شواهد آنها برای استدلالشان چیست مجال دیگری طلب می‌کند اما هرچه هست جلسات منظم سه شنبه میان ایشان و وزیر خارجه نشانگر تلاش برای هماهنگی مطلوب در عرصه سیاست خارجی بوده است.